- جام باز
- کاسه گردان، حقه باز، متقلب
معنی جام باز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
کسی که جان خود را فدا کند
رقاص، پاکوب
بافنده جاجیم آنکه جاجیم سازد
ساقی، پیاله دهنده
خانه و حفاظ جان پناه
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
خیاط
محل اقامت، خانه سرا منزل
باز سفید و چست و چالاک و شکاری
مواظب، مراقب، بیدار
نرد باز، بازیگری که با تاس نمایش دهد حقه باز
کسی که قاب بازی کند، بجول باز
بافندۀ جامه، پارچه باف، نساج، جولاهه
جای اقامت، محل اقامت، خانه، سرا، منزل
پاک باخته، کسی که در قمار تمام دارایی خود را ببازد، کنایه از کسی که با نظر پاک به معشوق خود می نگرد، عاشق صادق، شخص وارسته، زاهد و تارک دنیا، برای مثال تمنی کند عارف پاک باز / به دریوزه از خویشتن ترک آز (سعدی۱ - ۵۶)
ستان بر پشت. یا طاق باز خفتن (خوابیدن)، بر قفا خفتن ستان خوابیدن
کسی که علم را در تکایا بر پیشانی و زنخ و دندان نگاه می داشت
بجولباز، منگی آنکه با قاب بازی کند، قمار باز
آنچه که نه کاملا باز و نه کاملا بسته باشد، یا چشم نیمباز. چشم نیم خفته و نیم گشاد
رقاص
محل اقامت، خانه، سرا، منزل
خانه و حفاظ
فداکاری، دلیری، شجاعت
ستان بر پشت
نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
به پشت خوابیده
طاق باز افتادن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خفتن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خوابیدن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن
طاق باز افتادن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خفتن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خوابیدن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن
باز نر تیزپرواز، برای مثال بر اوج فلک چون پرد جره باز / که در شهپرش بسته ای سنگ آز؟ (سعدی۱ - ۱۴۵)
جان پناه، پناهگاه، غار یا حفره ای در کوه و بیابان که از سرما به آن پناه ببرند
بازی کننده با طاس، آنکه با طاس قمار می کند، کنایه از حقه باز، شعبده باز
کسی که با جان خود بازی می کند
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
شریک، رفیق، همتا مثل، محبوب معشوق